فرهنگ و هنر

روایتی تاریخی از سرزمینی که «دیرپایی» آرزوی مردمان‌اش بوده است

توفیق اقتصادی :جهانگردان و تاریخ‌نگاران درباره پدیده کوتاهی عمر در میان ایرانیان چه نوشته‌اند بیماری، جغرافیا اقلیم یا مواد گوناگون مخدر؛ کدام‌یک بیش‌ترین تاثیر را در کاهش عمر داشته‌اند

به گزارش گروه فرهنگ و هنر پایگاه خبری توفیق اقتصادی ،جهانگردان و تاریخ‌نگاران درباره پدیده کوتاهی عمر در میان ایرانیان چه نوشته‌اند بیماری، جغرافیا اقلیم یا مواد گوناگون مخدر؛ کدام‌یک بیش‌ترین تاثیر را در کاهش عمر داشته‌اند.

مهدی یساولی:  پیترو دلاواله، بازرگان ونیزی که در دوره صفوی به ایران آمده، در سفرنامه خود از پرسش چند ایرانی و پاسخ خود در یک میهمانی سخن رانده است که از یک پندار یا توهم در ذهن آن میزبانان ایرانی پرده برمی‌دارند؛ این روایت بامزه، هرچند اغراق‌آمیز می‌تواند برشمرده شود، اما ما را به بررسی یک پدیده یا رویای جذاب در جامعه تاریخی ایران ره می‌نمایاند «ضمن صحبت از من پرسیدند که مردمان کشور ما چقدر عمر می‌کنند و جواب من مبنی بر این‌که شصت ساله‌ها و هفتاد ساله‌ها در نزد ما پیر محسوب می‌شوند باعث حیرت آنان شد، زیرا به قراری که می‌گفتند، قبلا شنیده بودند در فرنگستان … اشخاصی پیدا می‌شوند که هزار، بلکه دو هزار سال عمر کرده‌اند. مخاطبان من بالاخره اظهار داشتند که انسان هرچه در مورد سرزمین‌های ناشناخته بشنود باور می‌کند».

باقی عمر او بقای عمر شما
پایندگی و درازی عمر، یکی از آرزوها و خواسته‌های ایرانیان در روزگاران گوناگون به شمار می‌آمده است. این مساله را در بسیاری از دعاهای روزمره مردمان در حق یکدیگر، نیز در روایت‌ها و مَثل‌های شعر و ادب فارسی نیز می‌توان به تماشا نشست. علاقه به عمر دراز را از فراوانی این آرزوها و دعاها می‌توان دریافت؛ این نه تنها در تداوم آرزوی دیرینه انسان برای عمر دراز و جاویدان می‌تواند به شمار آید، که البته، خود کوتاهی عمر به علت‌هایی گوناگون را در میان ایرانیان در روزگار گذشته بازمی‌تاباند. در این میانه حتی نمونه‌هایی از سروده‌ها وجود دارد که افسوس‌وار به کوتاهی عمر اشاره دارند. شاعری در سروده‌ای برای دل‌بند محبوب کوتاه‌اندام خود، به زیبایی به مساله کوتاهی عمر اشاره کرده است «اي آن كه به حسن و در لطافت ماهي/ هرچند كه كوتاه‌قدي دلخواهي … شاخِ گلي از پستيِ خود عار مدار/ تو عمرِ مني از اين جهت كوتاهي». منابع تاریخی به ویژه سفرنامه‌ها اشاره‌هایی گوناگون به دعاها و مَثل‌ها در زمینه عمر دراز یاد کرده‌اند. جملی كارری، جهانگرد ایتالیایی در دوره صفوی، در سفرنامه خود هنگام توصیف آیین‌های نوروزی می‌نویسد «در روزهای عید ایرانیان برای دید و بازدید به خانه یكدیگر می‌روند، تبریك می‌گویند، سعادت و سلامت و طول عمر برای همدیگر آرزو می‌كنند». او سپاس‌گزاری یک خان را در برابر محبت پادشاه در زمینه فرستادن خلعت را نیز چنین به تصویر می‌کشد «خان جلوتر می‌رود و به احترام سلطان چند بار زمین ادب می‌بوسد و برای دوام عمر و بقای قدرت و سلطنت شاه دعا می‌كند».
یکی از مَثل‌ها و آرزوهای جالب در فرهنگ ایرانی در این زمینه، با زمانی بازمی‌گردد که ایرانیان از گذشته، هرگاه کسی درمی‌گذشت به بازماندگان او، البته با هدف ظاهری تسلیت، چنین می‌گفتند «باقی عمر او بقای عمر شما باشد». سفرنامه‌نویسان هنگامی توصیف آداب معاشرت ایرانیان، به این مساله نیز اشاره کرده‌اند.
این معنای ظاهری این دعا و مَثل که بگذریم، شاید در پسِ آن چنین باوری، از نگاه ایرانیان، نهفته بوده که پیمانه عمر فردِ درگذشته، بیش از آن بود و پیش از آن درگذشته است. ژان شاردن، جهانگرد پرآوازه فرانسوی در سفرنامه خود هرچند انگیزه‌ای دیگر برای اینگونه دعاها برمی‌شمرد اما این معنای نهفته را نیز می‌تواند بیانگر باشد «به تحقيق و بي‌هيچ شك و ترديد ايرانيان مهرورترين و خونگرم‌ترين و با صفاترين ملتهاي سراسر گيتي مي‌باشند. … خبر بدي به كسي بگويند تلخي و ناهمواري آن را با آوردن كلمات و عبارات دلنشين و شيرين مي‌كاهند. مثلا اگر بخواهند خبر مرگ كسي را بدهند مي‌گويند باقي عمر خود را به شما بخشيد؛ يعني مي‌توانست مدتي دراز همچنان زنده بماند، اما از بس شما را دوست مي‌داشت باقي عمرش را به عمر شما افزود». او که جای‌جای سفرنامه‌اش بارها به عبارت‌هایی چون «بزرگان كهن‌سال» و «عمر پيموده» اشاره کرده است، از رواج «نمونه‌هايي از امثال و حكم» در زمینه عمر در فرهنگ ایرانی بدین‌ترتیب یاد می‌کند «خسيسان گداطبع هرگز عمر دراز نمي‌كنند، اما آنان كه در زندگي ميانه‌روي را رعايت مي‌كنند ديرمي‌پايند. … چندان به كشتگري و آباداني بكوشيد كه پنداريد عمر جاودان داريد. … سه چيز مايه طول عمر است: جامه آراسته و پاكيزه، خانه خوب و دلخواه، زن زيباي سازگار و فرمانبر». عبدالله مستوفی نیز در کتاب «شرح زندگاني من، يا، تاريخ اجتماعي و اداري دوره قاجاريه»، بارها به چنان دعاها و آرزوهایی اشاره کرده است «خدا بر عمر و عزت شما بيفزايد … خدا بشما عمر بدهد … خدا بشاه عمر بدهد».
کوتاهی عمر  بیماری‌ها، اقلیم یا بنگ و چرس!
اگر بپذیریم کوتاهی عمر ایرانیان- هرچند به عنوان پدیده‌ای محدود، نه فراگیر – در روزگار گذشته یکی از ویژگی‌های جامعه ایران به شمار می‌آمده است، سه عامل «بیماری‌های گوناگون همه‌گیر و واگیر»، «جغرافیا- اقلیم» و «مواد گوناگون مخدر» را در این زمینه، بیش از دیگر علت‌های پراکنده می‌توان در این زمینه در نظر آورد که تاریخ‌نگاران به ویژه جهانگردان بدان‌ها اشاره داشته‌اند. بیماری‌های کشنده، حتی غیر کشنده که به دلیل پاره‌ی بی‌توجهی و باورهای نادرست مرگ‌آور می‌شده‌اند، در این میانه بیش‌ترین سهم را در ارزیابی‌های تاریخ‌نگاران داشته‌اند. نوبويوشي فوروكاوا، یکی از اعضای گروه ژاپنی در دربار ناصرالدین شاه قاجار از بیماری هولناک وبا در میانه‌های دوره قاجار یاد می‌کند که مرگ‌ومیر بسیار در پی می‌آورده است «بيماري وبا هم هرچند يك‌بار شيوع پيدا مي‌كند. گويا چند سالي پيشتر هم كه وبا آمد، مردم بسيار از اين بيماري مردند». دیگر جهانگردان نیز به ویژه در دوره قاجار به آمار مردگان بسیار در زمان گسترش وبا در ایران اشاره کرده‌اند. ژان باتیست فووریه و ادوارد پولاک در پزشک اروپایی ویژه دربار ناصرالدین شاه قاجار در این دسته جای می‌گیرند. طاعون، اسهال به ویژه خونی، ورم روده و به تعبیر پولاک «بیماریهای جهاز هاضمه‌»، نقرس، تب‌های گوناگون به ویژه تب نوبه، وبای اطفال، خروسک یا خناق، سیاه‌سرفه، سل ریوی و حصبه یا تیفوس، از جمله بیماری‌هایی به شمار می‌آیند که تاریخ‌نگاران و جهانگردان به ویژه پزشکان اروپایی در ایران دوره‌های صفوی و قاجار از آن‌ها به عنوان عاملان چشم‌گیر و مهم مرگ‌میر و کاهنده عمر ساکنان این سرزمین یاد کرده‌اند. ادوارد پولاک، پزشک اتریشی به تفصیل در این‌باره سخن رانده و نمونه‌هایی بسیار در سفرنامه‌اش نگاشته است.
«مساله آلودگی آب» نیز در ایران به روزگار گذشته، به عنوان پدیدآورنده بیماری‌ها، یکی از عامل‌های تاثیرگذار در میزان عمر ساکنان این سرزمین به شمار می‌آمده است. بسیاری از اروپاییان و امریکاییانی که به ویژه در دوره‌های قاجار و اوایل پهلوی اول به ایران آمده‌اند، با شگفتی به وضعیت آب آشامیدنی در ایران حتی در پایتخت نگریسته‌اند. آلودگی آب‌های جاری و آشامیدنی به ویژه در شهرها و بالاتر از آن، پذیرش همگانی این پدیده، مساله‌ای که است بسیاری از جهانگردان را واداشته است با شگفتی به مساله بنگرند؛ پاره‌ای از آنان نیز به تاثیر آن در گسترش بیماری‌های واگیر و همه‌گیر اشاره کرده‌اند که طبیعتا مرگ‌ومیر گروهی را افزایش داده، از سرانه عمر جامعه ایران می‌کاسته است. فرد ریچاردز، نقاش و جهانگرد پرآوازه انگلیسی در کتاب سفرنامه‌اش در این‌باره می‌نویسد «موضوع آلودگی آب و عدم رعایت اصول بهداشت در تهران و سراسر ایران مسئله‌ای است که مردم مغرب‌زمین از درک آن کاملا عاجز می‌باشند. … آن هم در کشوری که همه نوع بیماریهای زیان‌بخش در آن شیوع دارد. بعضی از اوقات این اندیشه برای انسان پیش می‌آید که اگر آفتاب ایران نبود حتی یک تن هم در این سرزمین زنده نمی‌ماند. در اینجا، یعنی پایتخت ایران، در پشت دیوارهای سفارت انگلستان در خیابان سفرا جوی آبی در یک آب‌رو باز در جریان است که هر روز صبح مردم سبزیجات، آشغال گوشت دکان قصابی، البسه چرکین و دستها و پاهای خود را در آن می‌شویند. گاهی نیز یک عکاس آماتور فیلمهای خود را در آن شست‌وشو می‌دهد. تمام این کارها در یک جوی آب انجام می‌گیرد. در حالی که قدری پایین‌تر ممکن است شخصی عطش خود را با همان آب فرو نشاند».
این سرزمین عمرکاه
تاثیر ویژگی‌های جغرافیایی و اقلیمی، در دسته عامل‌هایی جای می‌گیرد که توجه تاریخ‌نگاران ایرانی و غیر ایرانی را در زمینه کوتاهی یا درازی عمر ساکنان این سرزمین برمی‌انگیخته است. رگه‌هایی از بررسی تاریخ‌نگارانه این عامل و تاثیر آن به ویژه در زمینه کوتاهی عمر ایرانیان در روزگار گذشته را در پاره‌ای از منابع تاریخی می‌توان جست. ژان شاردن، جهانگرد فرانسوی در سفرنامه‌اش هنگام توصیف سرزمین و مردمان منطقه قفقاز، که روزگاری در قلمرو ایران می‌گنجید، با تاکید بر خشونت اقلیمی به ویژه «هواي پر رطوبت» آن سرزمین به پدیده‌ای ویژه در میان ساکنان قفقاز اشاره می‌کند «گرچه طبيعت منطقه براي زندگي كردن نامساعد نيست، اما همين رطوبت بيش از اندازه هوا عاملي است كه مردم اين سامان بيش از شصت سال عمر نمي‌كنند». او جایی دیگر، همین تحلیل را درباره اقلیم و جغرافیا منطقه باستانی ری در روزگار صفوی به کارمی‌بندد «اراضي اين شهر [ری] در نهايت حاصل‌خيزيست … اما هوايش ناسالم است، پوست را زرد، و آدمي را دچار تب مي‌كند. با اين همه مردمان اين شهر مي‌گويند كه عمرشان كوتاه‌تر از عمر مردمان ديگر شهرها نيست، و اين قول عجيب و باورنكردني مي‌آيد، و اين مفهوم بيتي است كه بيانگر بدي هواي اين شهر است: سحرگهان در عالم خواب ديدم كه ملك‌الموت پا برهنه و يكتا پيرهن از ناسازگاري و بدي هواي ري مي‌گريخت».
آدام اولئاریوس، کشیش اروپایی در دوره صفوی در کتاب «سفرنامه آدام اولئاریوس: ایران عصر صفوی از نگاه یک آلمانی» نیز همچون شاردن و دیگر جهانگردان، آب و هوا را عاملی تاثیرگذار در کاهش عمر ایرانیان، البته به گونه‌ای غیر مستقیم و در درجه دوم برمی‌شمرد. او دگرگونی‌های بسیار اقلیم ایران را بیماری‌زا دانسته و گسترش بیماری‌ها را عامل کوتاهی عمر آنان قلمداد می‌کند «با توجه به چنین اقلیم و آب و هوائی که دائما در حال تغییر است، می‌توان به آسانی بررسی کرد که، کدام مناطق در ایران جاهای سالم و ناسالم و بیماری‌های عادی و خطرناک وجود دارد».
آن مَرد که تریاک می‌کشید، مُرد!
اگر از بیماری‌ها بگذریم به عنوان عاملی که بیش‌تر بر اثر جغرافیا و نبود امکانات، جنگ‌ها، قحطی‌ها و البته به همراه باورهای نادرست در زمینه طب سنتی و درمان‌های عامیانه بر مردمان سرزمین‌های گوناگون همچون ایران تحمیل می‌شده است، یک پدیده ویژه در ایران و البته در پاره‌ای سرزمین‌ها و کشورهای دیگر همچون هندوستان و افغانستان وجود داشته که در میزان کوتاهی عمر بخشی گسترده از قشرهای گوناگون جمعیتی بسیار تاثیر می‌گذارده است؛ رواج گسترده مواد گوناگون مخدر در سده‌های گذشته! هرچند اختلاف‌هایی بسیار در نظرهای تاریخ‌نگاران، جهانگردان و پزشکان درباره تاثیر این عامل بر کوتاهی عمر ایرانیان وجود دارد؛ حتی پاره‌ای از مخالفن چنین باوری کوشیده‌اند نمونه‌هایی بسیار از موارد نقض آن، گواه بیاورند. تاریخ‌نگاران از تریاک، بنگ و چرس به عنوان مواد رایج میان طیفی گسترده از ایرانیان در سده‌های گذشته یاد کرده‌اند. اساسا وجود چنین پدیده‌ای و رواج آن در میان ایرانیان از سده‌های دور تا روزگار قاجار به اندازه‌ای در منابع تاریخی به روشنی بیان شده که ردناشدنی است اما تاریخ‌نگاران درباره تاثیر آن بر کاهش عمر، در کنار پیامدهای دیگر مصرف گسترده چنان موادی، دیدگاه‌هایی متناقض ارایه داده‌اند. شاردن در روزگار صفوی در این‌باره می‌نویسد «ايرانيان بر اين اعتقادند كه مصرف اين ماده [تریاک] منظره‌هاي زيبا و فرح‌بخشي در برابر ذهن و چشم انسان مجسم مي‌كند، نوعي سستي سكرآور پديد مي‌آورد، مولد نشاط و شادي و شكوفايي است. … مصرف يك يا حداكثر دو بار ترياك در جان و جسم انسان اثر ناراحت‌كننده و رنج‌آور به‌جا مي‌نهد، اما اگر كسي به مصرف كردن اين ماده زهرآگين عادت كرد تركش بسيار دشوار بلكه ناشدني است، و اگر شخص معتاد ساعتي از وقت معهود ديرتر بخورد بدنش دچار رخوت و سستي و نوعي تشنج مي‌شود؛ و اگر مدت محروميت به طول انجامد معتاد به مرگ تهديد مي‌شود». او سپس مردی را مثال می‌آورد که «از سالها پيش به خوردن ترياك معتاد بود» اما هنگامی که بیرون از شهر در یک زمان ویژه به تریاک‌دان‌اش دسترسی نداشت «و دانست نياورده است»، هنگام بازگشت بی‌درنگ به سوی خانه «از نخوردن ترياك چنان بي‌حال شد كه پيش از رسيدن به خانه‌اش مرد». او همچنین با اشاره به کوشش نافرجام شاه عباس یکم صفوی برای جلوگیری از مصرف «اين زهر جانگزاي» می‌نویسد «به هيچ نيرو نتوانسته‌اند؛ زيرا اين بلاي مهلك گريبان بيشتر افراد جامعه را گرفته است، و به تقريب مي‌توان گفت كه از هر ده نفر فقط يك نفر از اين زهر جان شكار بركنار مانده است». این جهانگرد فرانسوی سپس تصریح می‌کند «عمر افراد معتاد به ترياك دراز نيست و افزون بر اين كه در پنجاه سالگي بر اثر مداومت در مصرف اين ماده شوم و جان‌ستان استخوانها و اعصابشان كاملا مسموم و پوك مي‌شود چنان رنجور و ناتوان مي‌گردند كه فقط پس از خوردن حبّه‌اي ترياك به زحمت مي‌توانند ساعتي خود را سرپا نگهدارند و ميان مردم نمايان شوند». شاردن همچنین از «جوشانده خشخاش و شاهدانه و كچوله و بعضي چيزهاي ديگر» یاد می‌کند که ترکیبی به نام «بنگ» به دست می‌داده و «دشمن جان و تن» بوده است «بنگ نيز مانند افيون دشمن خرد و عمركاه است». شاردن از یک «جوشانده سكرآور» نام می‌برد که «آن را چرس مي‌گويند، و قوي‌تر از بنگ است. آن را از گل گياهي كه شبيه شاهدانه است درست مي‌كنند. به كار بردن چرس نيز در دين اسلام قويّا نهي شده زيرا از دم كرده پوست و دانه خشخاش بسي مؤثرتر، شوم‌تر و جنون‌بارتر است». ادوارد پولاک اما در روایت‌های پزشکی خود از رواج گسترده «طب بنگ» و «طب تریاک» در ایرانیان به روزگار قاجار یاد می‌کند. او هرچند گاه از نگاه یک پزشک اروپایی به پیامدهای کشنده مواد مخدر میان مردم اشاره می‌کند اما نمونه‌هایی نقض را نیز در این زمینه گواه می‌آورد «قطعی است که کشیدن چرس به صورت اعتیاد بشرطی که حد و حدودی در آن رعایت شود باعث می‌شود صورت رنگی با طراوت و زنده به خود بگیرد، اشتها تحریک شود و قدرت جنسی افزونی یابد، قوه خیال تحریک شود، شادی و سرزندگی ایجاد گردد و به فکر دامنه وسیعتری داده شود. تقریبا تمام افغانیها هر روز چرس می‌کشند و اکثر آنها مردمی هستند بیدار، سرحال، شجاع و مصمم. بهترین شاعر ایرانی که در قید حیات است یعنی حکیم قاآنی هر روز با مصرف شراب و حشیش الهام می‌گیرد».

بردگانی که زود می‌مردند

حضور بردگان آفریقایی در ایران عصر قاجار، از پدیده‌های آن روزگار به شمار می‌آید. این بردگان که عمدتا از راه بندرهای جنوبی به شهرهای ایران به ویژه پایتخت رسیده و فروخته می‌شدند، در خانواده‌های اعیان و اشراف، در حوزه‌های گوناگون خدماتی در خانه‌ها به ویژه نگهداری از فرزندان به کار می‌آمدند. آنگونه که پاره‌ای منابع تاریخی اشاره کرده‌اند، بیش‌تر این بردگان به میان‌سالی و کهن‌سالی نرسیده، در کودکی یا جوانی درمی‌گذشتند. این پدیده به ویژه در زمینه آگاهی از تاثیر ژنتیک، بیماری‌ها و البته ویژگی‌های جغرافیایی و اقلیمی در کوتاهی یا درازی عمر می‌تواند سودمند آید. یاکوب ادوارد پولاک، پزشک اتریشی دربار ناصرالدین شاه قاجار، به این پدیده به ویژه از جنبه پزشکی نوین پرداخته که در آن چیرگی داشته است. او در کتاب «سفرنامه پولاک؛ ایران و ایرانیان» می‌نویسد «عمر سیاهان در ایران کوتاه است و آب و هوای جلگه ایران به آنها نمی‌سازد. بسیاری به آبله می‌میرند و بخصوص به هنگام ورود خود به ایران برای ابتلای به آن مستعد هستند؛ فقط کمی از آنها به سنی بیش از سی سال می‌رسند و اغلبشان زودتر به بیماری سل و خنازیر درمی‌گذرند». این پزشک اروپایی با تاکید بر رواج‌نداشتن آن بیماری‌ها در «نژاد سفید ایرانی» یادآور می‌شود «تقریبا همه سیاهان در سالهای بیست تا سی‌سالگی به آن دچار می‌شوند و پس از چند سال به همین امراض جان می‌سپارند. بخصوص مادران پس از وضع حمل به این بیماریها مبتلی می‌گردند». او حتی این کوتاهی عمر را به کودکان آنان نیز بازمی‌گرداند که در ایران زاده و در وضعیت مناسب پرورش یافته‌اند «کودکان این زنان [کنیز، برده] را با کمال توجه برای شیر دادن به دایه … با وجود همه اینها این بچه‌ها زود علیل می‌شوند؛ تازه در سه سالگی است که می‌توانند به روی پاهای خود بلند شوند و تنها موارد بسیار معدودی را می‌شناسیم- شاید از ده مورد در تمام شهر تجاوز نکند- که بچه‌های خانه‌زاد غلامان به سن بلوغ رسیده باشند». پاره‌ای از زنان برده- نه مردان، چون آنان از کودکی پیش از فروختن اخته می‌شدند- در سال‌های حضور در ایران به ازدواج مردانی درمی‌آمدند و طبیعتا فرزندانی نیز می‌آوردند. ادوارد پولاک، نبودِ نشانی از آن دورگه‌ها را در ایران، به همان پدیده مرگ زودرس سیاهان در ایران بازمی‌گرداند «زیرا این دو رگه‌ها هم مشمول همان قانون غم‌انگیز طبیعی هستند و پس از دو یا سه سال از بیماریی درمی‌گذرند». این پزشک اروپایی در کنار تاثیر بیماری‌های بردگان افریقایی در ایران بر کوتاهی عمرشان، مساله هم‌زیستی اقلیمی و جغرافیایی را نیز در این زمینه تاثیرگذار برمی‌شمرد «سیاهپوستانی که به ایران وارد می‌شوند به هیچ وجه قدرت تطابق با محیط آن را ندارند».

تاریخ‌نگار قاجار در جست‌وجوی «سرّ طول عمر»

عبدالله مستوفي، تاریخ‌نگار زندگی و فرهنگ مردم ایران در روزگاران قاجار و پهلوی اول، در بخشی از کتاب ارزشمند و پربرگ «شرح زندگاني من، يا، تاريخ اجتماعي و اداري دوره قاجاريه» به تفصیل به مساله «سرّ طول عمر» پرداخته است. از شیوه توصیف این تاریخ‌نگار و کارگزار خوش‌نام حکومتی در دوره‌های یادشده درباره میزان عمر در آن زمانه می‌توان تصویری روشن از دریافت جامعه درباره این مساله به دست آورد. او نخست با اشاره به تاثیر «غريزه جلب نفع و دفع ضرر طبيعي بشري» در یافتن «سر طول عمر»، از کوشش‌های کسانی یاد کرده است که «درصدد تحقيق از چگونگي زندگي اشخاصي كه عمر زياد كرده‌اند برآمده» تا «از طرز زندگاني آنها دستورهائي براي طول عمر استخراج و منتشر كنند». مستوفی سپس با تاکید بر ناکامی آنان در دست‌یابی به «قاعده حسابي براي سر طول عمر» به پنداری اشاره می‌کند که در زمانه او درباره میزان طبیعی عمر حیوانات و انسان‌ها وجود داشته است «ميگويند: حد طبيعي عمر هر حيوان پنج برابر ايام تكميل و نمو آن حيوان است، و اين موضوع را درباره ساير حيوانات، كه مدت حيات آنها كمتر و زندگاني آنها طبيعي‌تر است، كرارا تجربه كرده، و اين موضوع، مثل قاعده رياضي از مسلميات شده است. باين حساب، چون ايام نمو انسان تا بيست و پنج، يا بقولي سي سالگي است، پس، حد طبيعي عمر اين حيوان هم بايد صد و بيست و پنج، يا بقول ديگر، يكصد و پنجاه باشد. اشخاصي كه كمتر يا بيشتر از اين عمر كنند، بواسطه عوارض خارجي، و يا از قبيل استثناهائي است، كه در هر قاعده كلي و اصل مسلمي يافت ميشود». او سپس با تاکید بر این که «در عمر انساني، بقدري اين استثناء، در جانب نقص، زياد است، كه امروز و هميشه عمر طبيعي بشر را تا هفتاد و شصت تنزل داده» است، از باوری در میان مردم آن روزگار درباره میانگین عمر انسان سخن می‌راند «پيغمبر ما هم در هزار و سيصد، چهارصد سال قبل فرموده است: “اكثر اعمارا متي بين الستين و السبعين”  و بهمين جهت ده ساله بين شصت و هفتاد را عشره ميشومه موسوم كرده‌اند». به تعبیر عبدالله مستوفی «اكثر اشخاصي، كه بسن كهولت ميرسند؛ در همين ده ساله از زندگي؛ دار فاني را وداع ميگويند». او می‌نویسد «كسانيكه به هشتاد برسند كمند، و از آنها كمتر، اشخاصي هستند كه بنود سالگي رسيده باشند. انساني كه صد سال عمر كرده باشد، بسيار كم، و اگر كسي بصد و بيست سال و زيادتر برسد، از جمله غرايب بنظر آمده، در روزنامه‌ها مينگارند، و مثل چيز فوق العاده از او عكس برداشته، و شرح زندگاني او را منتشر ميكنند».
علت‌هایی که نویسنده کتاب «شرح زندگانی من» درباره «تنزل فاحش» عمر نسبت به اندازه طبیعی آن بیان می‌دارد، می‌تواند باور مردمان حدود یکصد سال پیش را نسبت به عامل‌های کاهنده عمر انسان بازتاباند «از آن جمله اعتياد بمخدر و مغير [دگرگون‌کننده حال، احتمالا الکل]، را موجب كوتاهي عمر دانسته‌اند. در صورتي كه، اشخاصي يافت شده‌اند، كه با وجود استعمال زياد افيون و الكل، عمر زياد كرده‌اند. مرحوم حاجي مجدالدوله، كه خود زيادتر از نود سال عمر كرد، ميگفت: پيرمردي در خانه من نوكر در اندرون است. اين يكي از فراشهاي شاهي دوره غلام بچگي من در اندرون شاه بود، كه، بعد از دوره ناصر الدين شاهي، برعايت سابقه، او را در خانه خود پذيرفته‌ام. تاريخ ولادت ندارد ولي از تاريخ ورود خود بخدمت فراشي، كه مثلا در زمان فراشباشي‌گري فلان حاجب‌الدوله وارد خدمت شده … چنين برميآيد، كه حالا نود سال عمر دارد. در اين بيست سي ساله‌اي كه در خانه من مشغول خدمت است، در زمستان و تابستان پيش از سحر بيدار ميشود و تا اول غروب آنچه سقط كاري در خانه پيدا شود، بدون هيچ غرولند، يا خستگي و عجز بلكه با نشاط و داوطلبي؛ انجام ميدهد. اول غروب؛ با يك بطري عرق و چيزي كه براي شام پيش‌رس خود دست و پا كرده است، باطاق خود ميرود؛ … تا قطره و لقمه آخر ميخورد؛ و ميخوابد … از قراري كه ميگويد؛ در دوره فراشي هم رويه زندگي او همين‌طور بوده است. شبي يك بطري عرق و نود سال عمر؟». عبدالله مستوفی سپس به سختی‌ها و زحمت‌های زندگی، نیز به ویژگی‌های اقلیمی به عنوان عامل‌هایی دیگر در این‌باره اشاره داشته، نقیض‌هایی نیز بر آن می‌آورد «بعضي معتقدند كه زحمت زياد بدني مايه فرسودگي بدن و باعث كمي عمر است، در صورتيكه خيلي‌ها را ديده‌ام كه با وجود زحمت و حتي مشقت زياد، طول عمر داشته‌اند. برخي، برعكس عقيده دارند كه تن‌پروري و لختي و كم‌ورزشي موجب كمي عمر است. ولي خيلي از زورخانه كارها ديده شده‌اند كه بشصت و هفتاد هم نرسيده‌اند … دسته‌اي هم ميگويند غذاهاي طبيعي و كار بدني در هواي آزاد سبب درازي عمر ميشود. من در ميان رعاياي دهات، كه زندگاني آنها همينطور است بقدري خلاف اين كلي را مشاهده كرده‌ام كه نميدانم كدام يك را براي مثال بنويسم». این تاریخ‌نگار سرانجام با تاکید بر این که «موت و حيات، با وسائل زندگي و معلومات امروزه بشري دست انسان نيست»، روایت خویش را چنین پایان می‌دهد «بعقيده من، سر طول عمر در تناسب طرز زندگاني مادي و معنوي اشخاص با ساختمان بدني و روحي آنهاست. هرقدر اين تناسب كامل‌تر باشد، دوام بدن زيادتر، و هرقدر ناقص‌تر باشد كمتر است … اگر كسي يافت شود كه هوا و هوس دست از گريبانش برداشته، و بخواهد زندگي خود را با ساختمان روحي و جسمي خود متناسب كند، بعمر طبيعي يعني يكصد و بيست و پنج، يا يكصد و پنجاه سال خواهد رسيد، و الا تا اين بي‌خبري از اين تناسب در كار است، عمر بشر همان شصت هفتاد سال خواهد بود و خوشبختي يا بدبختي عمر طبيعي مخصوص حيوانات غير اهلي، و اشخاص خيلي نادري است كه تصادف اين تناسب را بيش و كم براي آنها ايجاد كرده است».

منبع: شهروند

نوشته های مرتبط