هنر اکونومیکس داستان یک عکس
هنر اکونومیکس:فرش زیر پایشان مثل سکوتی کشیده میان گذشته و آینده بود، بی‌ادعا اما با اصالت. صندلی چوبی، با آن تکیه‌گاه حک‌شده، نه فقط جایی برای نشستن، که سکویی بود برای ایستادنِ در قاب تاریخ. مرد، با آن یونیفورم سفت و مدال براق، نگاهش را دوخته بود به دوردستی که نمی‌شد فهمید وطن است یا […]
داستان یک عکس دسته بندی نشده هنر اکونومیکس
هنر اکونومیکس:زمستان سال ۱۳۱۸ بود. برف روی شیروانی‌های شمیران نشسته بود، اما آسمان بی‌صدا بود. تهران در حال پوست‌اندازی بود. خیابان‌ها آسفالت شده بودند، خانه‌ها هنوز طاق ضربی داشتند، اما پشت دیوارهای ضخیم آجری، سبک زندگی در حال تغییر بود. و این خانواده — بازمانده‌ی یکی از خاندان‌های قدیمی قجری — در دل همین تغییر […]
هنر اکونومیکس داستان یک عکس
هنر اکونومیکس:کوچه باریک بود و درخت‌ها سایه‌ی خنک‌شان را روی دیوارهای آجری خانه انداخته بودند. روبه‌روی در آبی‌رنگ و کهنه‌ای ایستادم؛ دری که با نقش‌های سفید و پیچ‌خورده‌اش شبیه دروازه‌ی یک دژ متروکه بود. این‌جا خانه‌ی ژازه تباتبایی بود. خانه‌ای که برای سال‌ها، گالری و پناهگاهش شده بود؛ دژی محکم که کمتر کسی اجازه پیدا […]
هنر اکونومیکس داستان یک عکس
هنر اکونومیکس:دهه‌ی بیست شمسی، سال‌هایی بود که مد، بی‌صدا از پنجره‌های خانه‌های اعیان‌نشین خزیده بود توی جان زن‌ها. کسانی که تا چند سال پیش، چارقد و قبای چین‌دار به تن داشتند، حالا در لباس‌هایی قدم می‌زدند که الگوهایش از مجلات فرنگی، از دختران پاریسی یا بانوان دربار پهلوی آمده بود. به گزارش صفحه خبری اقتصاد […]
هنر اکونومیکس داستان یک عکس
در هوای خنک یکی از روزهای بهاری تهرانِ دهه بیست، لاله‌زار با درختان سربه‌فلک‌کشیده و برگ های نو نوار و تازه و صدای ترمز کالسکه‌ها بوی عطر فرانسوی می‌داد. خیابانی که آن روزها هنوز لقب «شانزلیزه تهران» را یدک می‌کشید، پر بود از بانوان خوش‌پوش، کلاه‌بر سر و دستکش به‌دست، و آقایانی با پالتوهای بلند […]
داستان یک عکس هنر اکونومیکس
هنر اکونومیکس:همه‌چیز از تصمیم ناگهانی روز قبل  شروع شد. یکی گفت: «هوای جاده چالوس این روزها جان می‌ده برای لم‌دادن زیر آفتاب.» دیگری گفت: «من دامن چین‌دارمو تازه دوختم، حیفه کسی نبینه!» و ما، بی‌هیچ بحثی، صبح جمعه  سوار ماشین شدند. هوا قدری گرم بود، اما زیر سایه‌ی درخت سنجد، نسیم خنکی لابه‌لای موها می‌پیچید. […]
اسلاید"هنر اکونومیکس" داستان یک عکس
هنر اکونومیکس :آن روز، تهران بوی خاک باران‌خورده می‌داد و هوا هنوز از سرمای زمستانی رهایی نیافته بود. سیزده‌بدر رسیده بود و خیابان‌ها پر از مردمی بود که با خنده و هیاهو به دنبال تکه‌ای از طبیعت بودند تا نحسی این روز را در دل سبزه‌های گره‌خورده جا بگذارند. مادر خانه چادرش را محکم‌تر روی […]
اسلاید"هنر اکونومیکس" داستان یک عکس دسته بندی نشده
هنراکونومیکس :در حیاط خانه‌ای قدیمی با دیوارهای گلی و طاقی از چوب و حصیر، کودکی پشت فرمان یک ماشین کوچک نشسته است. چشمانش با جدیت به روبه‌رو خیره شده، گویی در دنیای خودش غرق است، در خیابانی خیالی که او را به مقصدی دور می‌برد. کنارش، دختربچه‌ای با لباسی روشن، با لبخندی کم‌رنگ نشسته، نیمی […]
اسلاید"هنر اکونومیکس" داستان یک عکس
هنراکونومیکس :روایت یک عکس قدیمی صبحی سرد و آرام در دل زمستان. نور کمرنگ آفتاب بر زمین افتاده و سایه‌ها را طولانی‌تر کرده است. کودکان، کنار یکدیگر، لبخند به لب، در کنار ماشینی قدیمی که به چشم آن‌ها دروازه‌ای به دنیایی دیگر است. به گزارش صفحه اقتصاد هنر توفیق اقتصادی، این عکس پسرک پشت فرمان […]