مقالات و گفتگو زوم

ما و قضیه “باستیا” اقتصاددان طناز

 توفیق اقتصادی : مهدی محمدی کارشناس رسانه و کارآفرین در این  مقاله می نویسد:ممکن است نام کلود فردریک باستیا نظریه‌پرداز لیبرال کلاسیک و اقتصاددان سیاسی فرانسوی را نشنیده باشید، اما این جمله او را اهالی اقتصاد بسیار خوانده اند و درباره اش قلم فرسایی کرده اند «اگر کالاها از مرزها عبور نکنند سربازان عبور خواهند کرد» گزاره ای که باستیا فرض گرفته شاید مثال نقض هم زیاد داشته باشد، مثل همین حمله ای که روسیه با پیش فرض های خود علیه اوکراین انجام داده و دنیا را به هم ریخته است، یادتان هست آن روزها که گاز روسی خانه های مردم کی‌یف و سپس اروپا را گرم می کرد، کمتر کسی گمان می کرد کار به این جا بکشد که مرزها به جای ورود و خروج کالا، به خطی برای مبادله آتش تبدیل شوند، پس شاید در نگاه اول بتوان گفت با همین مثال نقض، فرض باستیا باطل است، خُب این هم یک نگاه است و نمی شود آن را تخطئه کرد اما مگر عالم اقتصاد، جایگاه فرض و مفروض های بی چون و چراست، مثلا درست است که راه رشدغیر سرمایه داری نتوانست نسخه‌ای جهان شمول و حتی منطبق بر ایده آل های حضرات بیرق سرخِ مسکو شود اما در روی دیگر سکه اش، راه رشد سرمایه داری دولتی را برای اژدهای زرد باز کرد، پس حتما لازم نیست کلاسیک بازهای لیبرال، خوانشی به مثابه دو دوتا چهارتای ریاضی از گفته‌های باستیا و دیگر اقتصاددانان مکتب جدید اتریش داشته باشند، همانطور که امروز دیگر آن دست نامرئی مثل سابق خریدار ندارد و طرفداران اقتصاد اجتماعی معتقدند به جای آنکه جامعه منتظر تنظیم یا متعادل شدن بازار بماند بهتر است ابزارهای سیاست گذار برای مداخله متناسب دولت به نفع رشد و توسعه پایدار را فعال کند. پس بیایید خیلی از مبحث خودمان دور نشویم، خدمتتان عرض شد که حداقل بنا به فرض باستیا، کالاها( بخوانید صادرات و واردات کالا وخدمات) می توانند بدیل سربازان مرز نورد باشند، اما صِرف رد شدن کالا وخدمات می تواند نوید‌دهنده رهایی جامعه از جنگ و قرار گرفتن آن در مسیری باشد که صلح وتوسعه پایدار را به ارمغان می آورد؟ شاید بتوان گفت اگرچه شرط لازم است اما کافی نیست، امروز دنیا دیر بر مدار تصورات آدام اسمیتی در ثروت ملل نمی‌چرخد، مزیت‌های نسبی و حتی قطعی، معیاری کلی برای تولید و صادرات محسوب نمی شوند، دنیا، دنیای رقابت بر سر خلق ایده و خلق مزیت است، نمی شود در یک جای دنیا نشست و با کندن یک‌چاه، به گنج دره جنی( رجوع شود به فیلم اسرار گنج دره جنی، ابراهیم گلستان) دست پیدا کرد تا از رهاورد آن ثروتمند شد، درست است که مثلا بن سلمان با همین گنجی که زیر پای سرزمین نیاکانش هست، می‌خواهد گاوِ مش حسن را ‌تیمار کند

اما او هم دریافته که فقط با فروش نفت و محصولات پتروشیمی نمی شود آینده‌ای پایدار را رقم زد، نمی توان صحبت از رشد اقتصادی به‌میان آورد و تورم قیمت کالا و خدمات به علاوه رشد درآمدهای نفتی را به جای رشد تولید ناخالص داخلی جا زد.

بگذارید خیالتان را راحت کنم، در هفته گذشته رویدادهای پربازدیدی در کل کشور وهمین اصفهان خودمان برگزار شد تا نشان داده شود که چه شرکت هایی توانسته اند صادرات موفقی داشته باشند، از قضا آمارها در اصفهان می گویند نزدیک به نیمی از این صادرات را آهن و فولاد تشکیل می دهد و بخش قابل توجهی از آن را فراورده های نفتی و پتروشیمی !  در اینکه بازارهای انرژی و محصولات فلزی به واسطه برخی شرایط جزو مزیت های نسبی ما محسوب می شوند و نمی‌توان منکر آن شد، اما نباید از خاطر برد که شاید پیمانه عمر این مزیت‌ها در مقایسه با  ساحت های نوین اقتصاد جهانی دارد به جرعه آخرش می رسد، البته این سخن نویسنده نیست، تاکید مداوم سیاست‌گذار و تصمیم ساز بر گسترش اقتصاد دانش بنیان و تلاش بی وقفه‌ای که امروز اگرچه دیرهنگام در حوزه ایده پردازی و برآوردن صنایع هایتک انجام می شود ترجمه همان گزاره هایی هست که راه رشد و توسعه را تنها از میان متون کلاسیک جستجو نمی کند.

با این حال شنیده اید که می گویند ترک موجب مرض است، علاقه تصمیم ساز به استفاده از دست پرقدرت و مرئی مداخله گر در حوزه اقتصاد، صنعت و حتی اقتصاد فرهنگ باعث شده تا جهت گذاری مثبت تصمیم ساز تحت الشعاع همان دست البته مرئی قرار بگیرد و نتواند از کوره راه اقتصاد دستوری راهی به سوی مسیر توسعه پایدار باز کند، ارایه مشوق های بانکی بدون در نظر گرفتن معایب سیاست های پولی پر اعوجاج رسمی، بی اعتنایی به مکانیسم بازار و تاثیر پذیری اقتصاد دانش بنیان از نوسانات ارزی، تلاش های نافرجام برای مهار تورم از طریق قیمت گذاری دستوری و بی پاسخ گذاشتن پرسش های اصلی فعالان اقتصادی برای زمان به پایان رسیدن انواع محدودیت‌های مبادلات مالی و تسهیل راه های مبادلات پولی و بانکی، همه و همه نشان از آن دارند که تصمیم ساز هنوز نتوانسته بر سر مدل توسعه پایدار با خودش به تفاهم برسد، ما هم اکنون شاهد آن هستیم که بورس به عنوان  یکی از ابزارهای امتحان پس داده در اقتصاد جهانی، هنوز در برخی بدیهیات دچار تشتت آرا است و بازارهای تامین سرمایه نمی‌توانند ارتباطی با بازارهای جهانی و جریان  عظیم سرمایه گذاری خارجی در حوزه فناوری های پیشرفته پیدا کنند.

در حالی که مثلا در اصفهان ده ها شرکت دانش بنیان با وجود مشقت های بسیار و به امید گشایش های پایدار، سعی در حرکت بر لبه فناوری را دارند اما بازارهای صادراتی آنها به رغم علاقه همگان برای گذر‌کردن کالا وخدمات، گروگان برخی سلیقه نگری های سخت‌گیرانه شده و آنها را در برابر رقبای منطقه ای شان کم رمق کرده است.

اینها همان مسائلی هستند که از آنها می توان به عنوان شرط کافی برای رسیدن به اقتصاد صادرات محور نام برد، نگاه کنید به نام های بزرگی که امروز در حوزه شرکت های فناوری محور نوظهر از شرق آسیا و آمریکای جنوبی به گوش می رسد، هر روز صحبت از صعود سهام فلان شرکت هایتک یا تولید کننده ابزارهای فناوری محور یا خدماتی است که نیاز روزافزون اقتصاد هوشمند را تامین کنند، اما نامی از حتی یک اپلیکیشن ایرانی، یک شرکت وطنی با حوزه فعالیت بین المللی و یا حضور یک شرکت چند ملیتی با مشارکت ایرانی نمی شنوید، آیا دلیلش نتوانستن است یا نخواستن، در اصل ما نه جزو ناتوان‌ها هستیم و نه جزو کسانی که صرف فعل خواستن را بلد نیستند، ما به درستی نتوانسته ایم پیش فرض‌های توسعه پایدار را برای خودمان به‌قول بروکرات ها احصاء کنیم، در حالی که رشد پایدار اقتصادی در کنار مولفه های محیط زیستی پایدار و تلاش برای ارتقای سطح زندگی، به‌مدد رهروان توسعه آمده؛ ما هنوز دل بسته چاه های نفتمان هستیم ومی خواهیم با استفاده از ثروت نفتی خودمان را به دیگران اثبات کنیم در حالی ان روزها دیگر گذشته و کشتیبان بهتر است بادبان را در جهت دیگری برافرازد، جهتی که فعال اقتصادی، روزی اش را  در تولید کالا و خدمات به صورت رقابتی در سراسر جهان جستجو کند و نه حبابی که مرزهایش پر از موانع و سنگلاخ است.

 

نوشته های مرتبط