روایتی از یک مشکل فرهنگی تاریخی; اقلیم، خلقوخو یا شیوه زندگی؟
توفیق اقتصادی:«آمار در ایران همیشه مورد اختلاف نظر است». این جمله کوتاه فرد «ریچاردز» جهانگرد انگلیسی که در اوایل روزگار پهلوی اول به ایران آمد، با همه اختصار اما میتواند بیانکننده یک مشکل دیرینه تاریخی در ایران باشد؛
به گزارش گروه فرهنگ و هنر توفیق اقتصادی،این که سرزمین ایران و مردماناش در گذر تاریخ، گویی با آمار هیچ نسبتی ندارند. از روزگار ریچاردز که کمی عقب برویم، با روایت ادوارد پولاک پزشک اروپایی عصر ناصرالدین شاه قاجار بهتر میتوانیم با این مشکل تاریخی آشنا شویم
نخستین سالهای سده چهاردهم خورشیدی؛ روایتی از یک مشکل تاریخی
مهدی یساولی:«آمار در ایران همیشه مورد اختلاف نظر است». این جمله کوتاه فرد «ریچاردز» جهانگرد انگلیسی که در اوایل روزگار پهلوی اول به ایران آمد، با همه اختصار اما میتواند بیانکننده یک مشکل دیرینه تاریخی در ایران باشد؛ این که سرزمین ایران و مردماناش در گذر تاریخ، گویی با آمار هیچ نسبتی ندارند. از روزگار ریچاردز که کمی عقب برویم، با روایت ادوارد پولاک پزشک اروپایی عصر ناصرالدین شاه قاجار بهتر میتوانیم با این مشکل تاریخی آشنا شویم. او در سفرنامهاش «ایران و ایرانیان» در اینباره مینویسد «تعیین تعداد نفوس ایران بسیار کار مشکلی است زیرا هیچ فهرستی از نوزادان و درگذشتگان تهیه نمیشود و از آن گذشته هرگز سرشماری بعمل نیامده است. هرگاه بخواهیم از شماره خانوادهها و خانههائی که ممکن است آماری از آنها بدست آوریم به تعداد نفوس پی ببریم، ممکن است بخصوص در مورد شهرها به اشتباههای عظیم دچار شویم. … هرگاه از مردم مختلف در ایران پرسشی درباره تعداد اهالی تهران که پایتخت است بکنیم، جوابهای نسنجیدهای میشنویم که بر طبق آن تعداد سکنه تهران بین شصت هزار تا پانصد هزار متغیر است».
چند دهه بعد؛ یک کوشش نافرجام
«در همین سرشماری اخیر یکی از خانمهای سرشمار (در کرمان) اظهار داشت از آقائی که بدورغ گفته بود چهارده بچه دارد پرسیدم چرا دروغ میگوید جواب داد چون فکر میکردم دولت میخواهد گندم و یا چیز دیگری تقسیم کند». توصیفی که روزنامه کیهان در آبان ١٣٤٥، همزمان با سرشماری ناکام سال ١٣٤٥ به نقل از رییس مرکز آمار ایران به دست میدهد، میتواند از یک زاویه، چکیده نگاه تاریخی ایرانیان در روزگاران گوناگون به پدیده آمار و سرشماری باشد. همین روزنامه ٤ روز پیشتر گزارش کرده بود «بعضی از ساکنان شمال شهر حاضر نبودند بمامورین آمارگیری جواب درست بگویند. خانوادههای زیادی نوکر یا باغبان منزل را مامور گفتگو میکردند و بالطبع او نمیتوانست بسوالات جواب درست بدهد. در جنوب شهر هم بعضی مادران و پدران از فاش کردن نام افراد خانواده خود حذر داشتند و بمامورین میگفتند ما نام کسان خود را به اشخاص نامحرم نمیگوئیم».
باسوادترین ایرانیها نیز از آمار آگاهی ندارند!
جهانگردان تاریخی در توصیفهایشان از ایران و مردماناش تصریح میکنند که آنان به گردآوری آمار علاقهای چندان نداشتهاند. بررسی منابع سفرنامهای و نیز اسناد و مدارک ایرانی، وجود یک مشکل تاریخی را در این سرزمین بیانگر است. هانري رونه دالماني، جهانگرد فرانسوی در «سفرنامه از خراسان تا بختياري» اشاره میکند «با وجود اين عده بيشمار كارمندان دولتي هيچگونه آماري در كار نيست و ثبت احوال و شناسنامه در اين كشور از چيزهاي مجهول است و همچنين پرونده و دفاتر محاسبات و آرشيو اسناد و غيره از جمله اشياء ناشناخته محسوب ميگردند». هینریش بروگش، جهانگرد آلمانی در دوره ناصرالدین شاه قاجار در سفرنامه «در سرزمین آفتاب؛ دومین سفرنامه هینریش بروگش»، دیگر نویسندهای است که بیعلاقگی ایرانیان به آمار را توصیف میکند «در کشور ایران هم مثل سایر ممالک مشرقزمین، هیچ نوع آمار دقیقی وجود ندارد. از اینرو تعداد جمعیت کشور را تنها میتوان از روی میزان مالیاتها و عوارض، تقریبا تخمین زد. حتی جمعیت شهرهای بزرگ، مانند تهران، تبریز، همدان اصفهان و شیراز بوسیله سرشماری تعیین نشده است». پ. امده ژوبر، مامور و کارگزار دولتی فرانسه در سالهای نخستین حکومت قاجار در کتاب «مسافرت در ارمنستان و ایران» حتی «باسوادترین» ایرانیها را نیز بیاطلاع از آمار میداند «ایرانیان حتی باسوادترین آنها از آمار خیلی کم مطلع هستند. دانسته یا ندانسته همیشه آماده اغراقگوئی از منابع کشورشان میباشند». دیگر سفرنامههای جهانگردان تاریخی نیز به گونهای بر این مساله تاکید میکنند که یکی از مشکلات ایران در همه دورهها، نبود آمار مشخص به ویژه در زمینه جمعیت و طبقهبندی آن به شمار میآید.
اقلیم، خلقوخو یا شیوه زندگی؟
این که چرا در دورههای مورد نظر، مشخصا از روزگار صفوی تا عصر پهلوی اول که آگاهیهای ما از وضع اجتماعی ایران نسبت به دورههای گذشته به دلیل وجود منابع سفرنامهای افزایش مییابد، آماری مشخص و دقیق از جمعیت و دستهبندیهای آن وجود ندارد، میتواند عواملی بازگردد که به گونه کلی در برخی منابع اشاره شده است. برخی نویسندگان اروپایی، بیش از آن که چنین پدیدهای را ریشهیابی کنند، به نبود ساختارهای اداری در این حوزه به عنوان یک علت میپردازند هانري رونه دالماني، نبودِ «سرشماري و اداره آمار و شناسنامه» را عاملی میداند که موجب شده است «تعيين رقم جمعيت ايران تقريبا غيرممكن» باشد. برخی از جهانگردان و پژوهشگران اما به شیوه زندگی و خلقوخوی ایرانیان به عنوان عاملهای پدیدآورنده چنان وضعیتی اشاره دارند. ادوارد پولاک معتقد است «شماره افراد یک خانواده با خدمه، غلام و کنیز و وابستگانش که بعضی از آنها خریداری شدهاند و دیگران بنحوی در شمار اعضای خانواده درآمدهاند، اغلب به هشتاد تا صد تن بالغ میشود. اما این رقم فقط در مورد سکنه مقیم که تعدد زوجات در بین آنها سخت رایج است صدق میکند». او همین شیوه زندگی را یکی از عاملهای سختیِ آمارگیری در تهران روزگار قاجار میداند. ژان شاردن که در روزگار صفوی به ایران آمد، شیوه زندگی شهری را در این زمینهساز تاثیرگذار میداند «در كشورهاي اروپا ميان جمعيت شهرها، و عده خانههاي مسكوني آنها نسبتي برقرار است، و با توجه به شمار عمارات ميتوان به تقريب عده نفوس آنها را سنجيد، اما در ايران چنين محاسبه درست و دقيق درنميآيد. زيرا بازارها كه گذرگاههاي سرپوشيدهاي هستند، از يك سوي شهر تا سوي ديگر امتداد يافتهاند، و در نقاطي كه يكديگر را قطع ميكنند، داراي دكانهايي ميباشند كه شب هنگام كسي در آنها سكونت ندارد، و هيچ كس نيز از آنها حفاظت نميكند. بنابر اين محاسبه جمعيت به نسبت ساختمان، درست از كار درنميآيد». او همچنین فقر برخی خانوادههای ایرانی به ویژه زنان را عاملی میداند که موجب میشود «غالبا در خانه ماندن را بر بيرون شدن ترجيح مينهند، و جز براي انجام كردن كارهاي ضروري از خانه خارج نميشوند»؛ به همین دلیل دستیابی به آمار دقیق آنان سخت میشود.
پولاک اما با وجود تصریح بر نبود آمار دقیق از جمعیت ایران، به قرینههایی اشاره میکند که خود ایرانیان بر اساس آنها میتوانستهاند برآوردی نسبی از نفوس داشته باشند «در شهرهای بزرگتر میتوان با قدری دقت رقمی نسبتا صحیح بدست آورد. مثلا لابد، تعداد متوفیات که مردهشویها در روز با آن سروکار دارند، برای کلانتر ثبت میشود؛ و همین کلانتر از حجم مواد مصرف شده، و نیز برحسب مقدار مالیات غیر مستقیم، میتواند تقریبا با دقت تعداد اهالی را که دائم در تغییر است، تعیین کند». او اما تاکید میکند هرچه کرده نتواسته است همان آمار نسبی «سکنه شهر» را از زبان کلانتر شهر بیرون بکشد «وی یا از جواب دادن خودداری میکرد، یا طفرهزنان میگفت: «شهر بسیار آباد است»». این پزشک اروپایی دربار ناصرالدین شاه قاجار، خودداری کلانتر از ارایه آمار ساکنان شهر را به اندیشه سنتی و تااندازهای خرافهدوست ایرانیان نسبت میدهد که «به دلیل ترس از چشمزخم … در مقابل چنین پرسشهائی از خود مقاومت نشان میدهند و به همین دلیل با سرشماری ١٨٥٩ که به فرمان شاه برگزار شد، سرسختانه مخالفت ورزیدند. همین سبق ذهن باعث شده است که ایرانی سن خود را مخفی نگاهدارد. هرگاه در این باره از او چیزی بپرسید بدون هیچ دقتی میگوید: «ای، سی چهل سال دارم» یا «پیرمردم». علت آن است که یا سن واقعی خود را مخفی نگاه میدارد و یا چون تاریخ تولدش ثبت نشده نمیتواند آن را به صورت دقیق ذکر کند».
منابع ایرانی اما دلیلهایی برای این مساله آوردهاند. محبوبی اردکانی در بخش اشاره به مشکلات کار آمار در ایران تصریح میکند «بیسوادی اکثریت مردم که نه تنها فایده و معنی ورقه هویت را درک نمیکردند بلکه از انتخاب نام خانوادگی هم عاجز بودند» از نخستین عاملهایی میتواند باشد که از فراهمآمدن زمینه کار آمارگیری و سرشماری جلوگیری میکند. او مشکل دیگر را «پراکندگی فوقالعاده آبادیها و روستاهای ایران است و نبودن راههای خوب که به آسانی بتوان با ساکنین این نقاط ارتباط برقرار نمود» عنوان کرده است. از نگاه این پژوهشگر «مشکل دیگر وجود ایلات و قبایل چادرنشین است که در یک مقطع ثابت منزل ندارند و از اینرو بآسانی تعیین عده و توزیع شناسنامه بین آنها میسر نبوده و نیست». از این منظر میتوان جغرافیا و اقلیم، را نخستین عامل مهم در این زمینه در نظر آورد. شیوه زندگی و خلقوخوی ایرانیان نیز که جهانگردان مورد توجه قرار دادهاند، در واقع میتواند از عامل نخست یعنی اقلیم برگرفته باشد.
پیامدهای یک کشور بیآمار
آیا میتوان پیامدهایی برای نبودِ آمار دقیق و مشخص از جمعیت در منابع جست؟ این مساله به گونهای روشن در منابع سفرنامهای نیامده است. سفرنامهنویسان در واقع، از بیان مشکل فراتر نرفته و به توصیف و انتقاد آن بسنده کردهاند. هرچند از مطالعه منابع میتوان به اشارههایی غیر مستقیم در این زمینه برخورد و بر اساس آنها نتیجههایی گرفت. روشنترین تعلیل در این زمینه، به روایت کنت ژولین دو روششوار، مامور دولتی فرانسه بازمیگردد که برای تهیه گزارشی از وضعیت ایران در دوره ناصرالدین شاه قاجار به این کشور شرقی سفر کرده است. او در کتاب «خاطرات سفر ایران»، آنجا که به درآمدهای دولت ایران میپردازد، به گونهای ظریف به بهرهبرداری استبداد کهن شرقی و ایرانی از نبودِ آمار دقیق از جمعیت و نفوس گوشه و کنایه میزند «سرچشمه درآمد دولت سه تا است: مالیات، خالصهجات، پیشکشها. هزینهها یا از خزانه شاه پرداخته میشود یا از خزانه دولت. هر سال در ایام نوروز شاه مالیاتی را که هر ایالت یا ولایت باید در سال نو بپردازد رقم میزند. این رقم معمولا با رقم سال پیش تفاوتی ندارد. مملکتی که در آن نه ثبت املاک هست، نه ثبت احوال، و نه هیچ راهی برای برآورد درآمد کشاورزی وجود دارد تعیین رقم مالیات ناگزیر یا از اراده خودسرانه پادشاه پیروی میکند یا از یک روش جاافتاده».
و اینک آغاز سرشماری
نخستین «سرشماری قانونی» در ایران به سال ١٣١٨ بر اساس قانونی که به تصویب مجلس شورای ملی رسیده بود، انجام گرفت. تاکید بر قانونی بودن سرشماری یادشده از آنرو است که دههها پیشتر از آن چند بار سرشماری (احصائیه) با تصمیم حکومت صورت گرفته بود، بیآن که بر اساس قانونی مشخص باشد. نقطه آغازین سرشماری یادشده، از شهر کاشان در یکم تیر ١٣١٨ بود. سرشماری تهران که در اسفند همان سال انجام گرفت، تعطیلی پایتخت را برای آمارگیری در پی داشت. کوششهای نخستین در این زمینه به دوره حکومت ناصرالدین شاه قاجار بازمیگردد. آنگونه که منابع تاریخی روایت میکنند، حکومت قاجار در دوره پادشاهی وی کوشید صورتی از وضعیت آماری تهران به عنوان پایتخت به دست آورد. «صورت عدد خانهها و سایر بناهای دارالخلافه باهرة تهران به سال ١٢٦٩ قمری»، «جغرافیا در نفوس اهالی دارالخلافه ناصره از عبدالغفار منجمباشی اصفهانی (نجمالملک) به سال ١٢٨٦ هجری» و «تعیین و ثبت ابنیه محاط خندق شهر دارالخلافه باهره از اخضر علیشاه به سال ١٣١٧ قمری» دستاورد کوششی به شمار میآید که در این زمینه انجام گرفت. ناصرالدین شاه قاجار همچنین به پیشنهاد اعتمادالسلطنه که میخواست کتاب مرآت البلدان را بنگارد، فرمانی به حکمرانان مناطق گوناگون کشور فرستاد تا به موجب آن، یکی از معاریف خوشنام هر منطقه، به گونهای توصیفی، گزارشی از وضعیت بناها، رجال، مشاهیر و نفوس مردم تهیه کرده، به پایتخت بفرستد. این گزارشها، به گونه یک کتابچه به دربار فرستاده و در آنجا به مجموعهای بزرگ در کتابخانه سلطنتی نگهداری شد. اینها مجموع نخستین کوششهایی است که حکومت ایران، دستکم از روزگار صفوی تا پایان قاجار برای دستیابی به صورتی از وضعیت نفوس و جمعیت کشور انجام داد. برآورد دقیق جمعیت ایران اما تا زمانی که اداره ثبت احوال بر اساس قانون شکل گرفت، ممکن نشد. جعفر شهری در کتاب «طهران قدیم» تاکید میکند تا آن زمان «تعداد جمعیت شهر را با حدس و گمان تخمین میزدند». این تشکیلات اما چگونه پدید آمد و نیز تا دستیابی به آماری دقیق چه مسیری گذارنده شد؟
آماری که نظمیهچیها گرفتند
«در كابينه قرارداد وثوق الدوله، يك نيمه قانوني، براي آمار و سجل احوال گذشته بود، كه هيئت وزراء آن را وضع و تصويب كرده، و نظميه شهرها مأمور اجراي آن شده بودند. ولي، اين تصويبنامه با نداشتن اجبار قانوني، چطور اجراء ميشد؟ چيزي نيست كه در آن حاجت بقلمفرسائي داشته باشم. همينقدر كه خواننده عزيز مأمورين نظميه نورزيده و بيسواد آنروزها، و مردمان شهري لاابالي آندوره را در نظر آورند، ميتوانند، بوزن اين آمار از حيث صحت و تطبيق آن با واقع، پي ببرند. اجمالا هركس هر رطب و يا بسي بدهنش ميآمد، بمأمور نظميه ميگفت، و اين مأمور هم هرچه دلش ميخواست، مينوشت، و عجبتر اينكه، وقتي ورقه سجل، شناسنامه، بدست صاحبش ميرسيد و ميخواست غلطهاي شتري آنرا، ولو از حيث املاء اصلاح كند، آقايان نظميهچيها راضي نميشدند، كه غلطهاي ارتكابي خود را هم تصحيح نمايند. در همان سال اول، ١٢٩٨، بدرخانه ما هم آمدند. چون قبلا خبر كرده بودند، چه روزي براي سرشماري بخانه ميآيند، من قبلا تاريخ ولادت خود و خانم مستوفي و فرزندان را، با تطبيق سال شمسي و قمري حاضر كردم. روز مقرر كه آمدند، ورقه جدول كشيده و داراي همهچيز را ساخته، و پرداخته، تسليم آنها نمودم. از روي آن آنچه لازم داشتند در ستونهاي كتاب خود نقل كردند، و گفتند، هفته ديگر در همين روز ورقههاي سجل در كميسري حاضر است، بفرستيد ببرند، روز موعد حاضر نبود، بعد از چندين مرتبه رفتوآمد، بالاخره ورقهها را كه دادند، ديدم تاريخهاي ولادت را يكسال عقب بردهاند، و در ورقه نصر اللّه صد سال اشتباه كرده، و ولادت او را در يكهزار و صد و نود و دوي شمسي نوشتهاند. در ورقه دختر دومي هم، هوروش را، به حوروش، تبديل فرمودهاند. خودم بكميسري رفتم، توضيح دادم، گفتند ما مأموريم، ششماه تاريخ ولادت را عقب ببريم، (!) و چون تاريخ روز و ماه ولادت را ذكر نميكنيم، اينست، كه براي احتياط، تاريخها را عموما يكسال عقب بردهايم. راجع به غلط املائي اسم دختر هم گفتند، كتابچه ما نبايد قلمخوردگي داشته باشد، بنابراين از اصلاح آن معذوريم و اجمالا زير بار اصلاح هيچيك از خبطهاي خود نرفتند امروز هم املاي اسم دخترم، در شناسنامه همان غلط املائي را دارد، و اگر نصر اللّه به نظام وظيفه نرفته، و در آنجا شناسنامهاش اصلاح نشده بود، امروز يكصد و سي و چند سال قانوني داشت!». آنگونه که حسین محبوبی اردکانی در کتاب «تاریخ موسسات تمدنی جدید ایران» روایت میکند ساکنان ایران تا پیش از آن به سه راه شناخته میشدند «با اضافه بنام پدر یا مادر- با ذکر محل و یا لقب. … این سه طریقه هیچکدام برای شناسائی شخص وسیله جامعی بشمار نمیرفت زیرا نه وضع انحصاری داشت و نه از تکرار مصون بود». اقدام کابینه وثوقالدوله، نخستین گام در بنیانگذاری تشکیلات «اداره سجل احوال یا اداره احصائیه یا آمار» به شمار میآمد. اداره کل آمار تا سال ١٣٠٧ در وزارت کشور بود و «حقوق مامورین آن از عواید صدور شناسنامه (هر شناسنامه یک ریال) و در نتیجه مقدار زیادی شناسنامههای بیاصل صادر شد بدون اینکه در مقابل آنها اظهارنامهای وجود داشته باشد». دائره سجل احوال در سال ١٣٠٠ از اداره تشکیلات نظمیه منتزع و باداره بلدیه واگذار شد و باعتراف خود آنها به هیچوجه صورت اداری نداشت. آنگونه که اردکانی توصیف میکند «در خرداد ١٣٠٤ ش قانونی در اینباره گذشت اما آن هم ناقص بود. بعدا در بهمن ١٣٠٦ ش، قانونی بمجلس پیشنهاد و تصویب شد و بموجب آن گرفتن شناسنامه اجباری گردید تا بتوان قانون نظام اجباری را که بتصویب رسیده بود اجرا نمود. … در این قانون در سالهای ١٣١٤ و ١٣١٥ و ١٣١٦ اصلاحاتی بعمل آمد و “شورای عالی احصائیه” نیز از سال ١٣٠٤ تا ١٣١٧ بطور متناوب تشکیل میشد و باینطریق ثبت احوال بتدریج در سراسر کشور عمومیت یافت و اداراتی هم برای این کار در شهرستانها تاسیس شد. در سال ١٣٠٧ ش اداره سجل احوال مشتقل گردید یعنی مانند شهربانی و شهرداری از ادارات بزرگ تابع وزارت کشور گشت. و بنام اداره ” احصائیه و سجل احوال کل مملکت” نامیده شد». دگرگونیهای تشکیلات اما باز ادامه یافت. این اداره در سال ١٣١٤ به تصویب هیات وزیران به اداره کل احصائیه و ثبت احوال تغییر یافت و در سال ١٣١٦ باز نام آن به اداره آمار و ثبت احوال مبدل شد. در سال ١٣٣٤ به موجب ماده ٥ قانون آمار و سرشماری، برنامه و آییننامه و اساسنامه کلاسهای آمار از تصویب شورای عالی فرهنگ گذشت. در سال ١٣٣٧ وظایف ادارات آمار و ثبت احوال از یکدیگر تفکیک و ادارهای به نام اداره کل ثبت احوال تشکیل و بخش آمار آن به سازمان برنامه جابهجا شد و اداره آمار عمومی نام گرفت تا افزون بر تهیه احصائیه افراد بتواند در دیگر مسایل اجتماعی و مملکتی هم اطلاعات و آمارهای لازم را فراهم کند.
منبع: شهروند