فرهنگ و هنر

تئاتر و رستوران ناموس‌كش نيست

توفیق اقتصادی :گوشه‌گوشه تاریخ و سرزمین ایران از سنت‌های یاریگرانه و همدلانه سرشار است؛ آیین‌هایی که گاه در یک روستا نمونه‌هایی دارد، تامین معیشت و گذران روزگار و برگزاری مراسم گوناگون را دربرمی‌گیرد، نبض حیات را در آن مکان به تپیدن وامی‌دارد و زندگی را تدوام می‌بخشد. پای صحبت‌های بزرگان و معمران که می‌نشینی، از این سنت‌ها بسیار می‌شنوی. خانیک، یکی از روستاهای مهم خراسان جنوبی است که سنت‌هایی بسیار در دل خود به یادگار دارد. تاریخ فرهنگی روستای خانیک یادآور سنت‌هایی زنده و گاه از دست‌رفته از یاریگری‌ها و همدلی‌ها است. این سنت‌ها جمع زنان و مردان و کودکان را با شور و حرارت و شادی‌ها و همدلی‌ها در گذر روزگار همراه کرده است. چنین همدلی‌هایی هر یک در پیوندهای اجتماعی و فرهنگی این منطقه نقشی مهم داشته‌اند.

به گزارش گروه فرهنگ و هنر پایگاه خبری توفیق اقتصادی،نقل است از گذشته که «تئاتر و رستوران ناموسكش نيست». از این مصرع از یک سروده عامیانه در روزگار پهلوی اول که در نقد مخالفان ورود برخی نمادها و مظاهر تجددخواهی به ایران بر زبان جاری شده است، میتوان نگاه غالب جامعه سنتی ایران را نسبت به پیدایش برخی موسسات نو که پیروی از غرب برشمرده میشد، دریافت. پیدایش رستوران در ایران در شرایطی رخ داد که جامعه در برابر دگرگونیهای شتابان کشور در روزگار پایانی قاجار و نخستین سالهای سده چهاردهم خورشیدی، به ویژه در حوزه تغییرات اجتماعی، یک دو قطبی را در خود میدید؛ آنانی که پایمردانه از سنتهای کهن جامعه پشتیبانی میکردند و کسانی که تجددخواهی و نوسازی جامعه را تنها راه برونآمدن از گردونه بیسرانجامی میدانستند که ایران را در برابر پیشرفتهای زمانه در خود اسیر کرده بود. رستوران در واقع یکی از نقطههای رویارویی این دو اندیشه به شمار میآمد. جعفر شهری در کتاب «تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم» رستوران را از واردات اروپا برشمرده «که ابتدا یکی دو تای آن در خیابان علاءالدوله برای خارجیان و فرنگیمآبها و در دگرگونی حکومت قاجاریه و روی کارآمدن دولت پهلوی روبه شیاع نهاده در چند نقطه شهر بوجود آمده به جلب مشتری پرداخت». این تاریخنگار فرهنگ تهران در سدههای گذشته، رستوران را سرآغاز دگرگونیهایی در شیوه زندگی مردم ایران در آن روزگار میداند «پیش از آن محل غذاخوری به صورت همان چلو، پلوییهای سنتی بود که مردم باید روی زمین، یعنی سکوهای آنها نشسته در سینی و مجمعه و با دست غذا بخورند و عرقخوریهایشان در خانههای ارامنه و کلیمیها که باز باید روی زمین نشسته مجمعه جلو بنهند و میز و صندلیای در کار نبود. تا با پیدایش رستوران که مردم به میز و صندلی و نشستن پشت میز و قاشق و چنگال آشنا شدند و همچنین جائی که غذا و مشروب را به فرم جدید و با آداب و رسوم فرنگیها بخورند و جلوشان موزیک صدا بدهد». این که تا آن زمانه مرکزی با نام رستوران در شهرهای بزرگ ایران وجود نداشت، موضوعی بود که ارنست هولتسر، عکاس پرآوازه آلمانی در روزگار قاجار نیز بدان اشاره کرده است. او در سفر به اصفهان، با تاسفخوردن از اين كه شهر زيباي اصفهان پس از سپري شدن عهد صفويه، منظما قوس نزولي پيموده و رو به ويراني رفته است، مينويسد «تماشاخانههاي عمومي، رستوران و باغهاي عمومي، بطرز معمول در اروپا، اينجا وجود ندارد». با توجه به این که رستوران پدیدهای فرنگی به شمار میآمد، ایستادگیهای بخشهای سنتی جامعه در برابر آن، طبیعی به نظر میآید. این نگاه را در میتوان در نوشتهای انتقادی از قلم مهدیقلی خان هدایت (مخبرالسلطنه) کارگزار دولتی در عهد قاجار و پهلوی اول به روشنی دید. او در کتاب خاطرات و خطرات آنجا که دگرگونیهای روز را موجب نابودی فرهنگ و سنتهای ایرانی برمیشمرد، چنین روایت کرده است «طمطراقی اگر بود در منازل مستور بود امروز در سینما، هتلها، رستورانها، قهوهخانهها و شیرینیفروشیها مكشوف و برملا است همه سبب رشك، حسد، رقابت و بدتر از همه تخریب زندگی خانواده و ترویج فحشا. لازم نیست كمونیستها بر سر نكاح بخود زحمت بدهند این طرز زندگی روزبروز بالاتر خواهد رفت دزدی رشوه و حیزی دست بالا را خواهد گرفت».

آنگونه که سرشماری سال ١٣٠١ خورشیدی نشان میدهد در کنار ٥١٤ قهوهخانه تهران در آن زمان، ١٥ رستوران فعالیت میکردهاند؛ رستورانهایی که به روایت جعفر شهری «داشتن و نشاندن دسته موزیک از شرایط اولیه» آنها بود «که البته با نوظهوری فرم خود موزیک آنها هم از ساز و ضربهای سنتی و آهنگهای مطبوع بگوش آشنا به خواندن و زدنهای قفقازی و آذربایجانی و صداهای ناهنجار طبل و سنج و دهل تغییر نمود و آوازهائی که یک ثانیه قطع نشده برای جلب مشتری از باز شدن در رستوران تا هنگام بستن آن بگوش میرسید! ارکستی که عمل چراغ جلو پزندگیها را انجام داده که با روشن شدن و روشن بودنشان مفتوح بودن و غذا داشتن و در خاموش بودند تعطیل و تمام شدن غذا را میرساند». این مالکیت و مدیریت بیشتر رستورانها با فرنگیها و ارمنیهای ایرانی بود. این پدیده نوظهور به اندازهای جذاب بود و نمادی از تجددخواهی به شمار میآمد که حتی دولتیها را برآن داشت تجربهاش کنند. عباس مسعودی، مدیر روزنامه اطلاعات در کتاب «اطلاعات در یکربع قرن» دراینباره ماجرایی جالب را توصیف میکند «[در سال ١٣٠٨] در وزارت مالیه بر حسب دستور مرحوم فیروز وزیر وقت رستورانی دایر شده بود که اعضای وزارتخانه در آنجا ناهار صرف مینمودند و از زحمت آمد و رفت راحت بودند روزی آقای حاج مخبرالسلطنه رئیسالوزراء برای اینکه مدیر رستوران از بانک ملی قرض گرفته که اثاثیه خریداری نماید و قرض خود را ادا نکرده بود امر داد رستوران را تعطیل کنند، دو روز رستوران بسته شد و بعد که بحساب رستوران رسیدگی کردند و رفع نگرانی قرضه بانک شد دوباره رستوران وزارت مالیه باز شد».

نخستین رستورانهای ایرانی، در آغاز تنها غذاهای فرنگی سرو میکردند. جعفر شهری در اینباره مینویسد «اکثر اغذیه این رستورانها غذاهای خارجی مخصوصا قفقازی و روسی بود، چه این اماکن بدست آنها تاسیس و اداره میشدند و با ظهور همین رستورانها هم بود که مردم با غذاهائی مانند: (سوپ) و (بُرش) و (کتلت) و (راگو) و (کتلت دستهدار) و (ژیگو) و (ماهیچه) و (مغز) و (شیشلیک) و امثال آن آشنا شدند و آشنائی با غذافروشیای که بدانند در آن از پلو و چلو، آبگوشت و دل و قلوه خبری نبود از آنها در رستوران نباید نام ببرند». همین جاذبهها بود که یک رخداد بیسابقه را در تهران موجب شد؛ آنگونه که نویسنده کتاب «تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم» چنین روایت کرده است «آمدن زن و مرد با هم به این رستورانها و نشستنشان با هم به پشت یک میز از دیگر مظاهر آن بود که تا آن روز در تهران سابقه نداشت و همچنین انتخاب و جلو عقب سن و پرداخت انعام به پیشخدمت و پول برای ارکستیها فرستادن تا به سلامتیشان فلان آهنگ را بنوازند از پیداشدههای تازه و دعوا و نزاع و بهم ریختن رستوران از جانب لشوش نیز میوه و محصول این نهال که تا آن روز بیسابقه بود».

نوشته های مرتبط